سفر
سلام گل مامان دیگه کم کم داره بوی ماه مهر میاد و دوباره درسهای مامان شروع میشه که خیلی هم سخته . پسر مامان قرار شده امسال بره پیش یک وای خدا چقدر زود بزرگ شدی . هفته پیش من و شما و بابایی رفتیم تهران کلی بهت خوش گذشت آخه سوار هواپیما شدی (یکبار دیگه هم سوار شدی ولی اونموقع نه ماهت بود و یادت نیست رفته بودیم کیش ) اینقدر داخل هوایپما حرف زدی که تقریبا داشتیم کلافه می شدیم مدام سوال می پرسیدی که کی میرسیم خونه عمه ؟ بلاخره صبر مسافرای جلویی ما تموم شد و برگشتند به شما گفتند ساکت باشی . ما رو هم کلی شرمنده کردی آخه انگار بلندگو قورت داده بودی هر چی میگفتم آروم بپرس فایده نداشت داد میزدی . وقتی رسیدیم فرودگاه شوهر عمه و دخترش اومده بودند دنبالم...
نویسنده :
عفت جون
10:50